غرقهٔ آب و آب می جویم


در تحیر که بحر یا جویم

این عجب بین که عاشق خویشم


عین مطلوب و طالب اویم

پیر خمارم و به جرعهٔ می


خرقهٔ خود مدام می شویم

در خرابات عشق مست و خراب


سخن عاشقانه می گویم

آمدم مست بر سر میدان


عشق چوگان و عالمی گویم

بلبل گلستان معشوقم


گل گلزار عشق می بویم

نعمت الله حق است از آن شب و روز


من حق خویشتن از او جویم